نقطه سر خط

اجتماعی.فرهنگی.روز نوشت( دل نوشته های یک دانشجوی سابق)

نقطه سر خط

اجتماعی.فرهنگی.روز نوشت( دل نوشته های یک دانشجوی سابق)

زندگی کنیم قبل از آنکه دیر شود


      یکی از معضلات زندگی مدرن امروز مشکلات روحی و روانی است که به اشکال و اسامی مختلف بروز کرده و  هر یک از افراد جامعه را به گونه ای درگیر میکند.مشکلاتی نظیر افسردگی,استرس,آلزایمر,و دهها اسم و عنوان که زاده زندگی شهری و مثلا توسعه یافته امروز است و سالها  وقرنهای گذشته اثری از آن در بین مردم دیده نمیشد ولی امروز به جرات می توان گفت بیش از نیمی از مردم با این مشکلات دست به گریبانند و متاسفانه این آمار روزبه روز در حال رشد و گسترش است.

این در حالی است که هرچه به عقب حرکت میکنیم این گونه مشکلات و درگیریهای روحی کمرنگ تر و کمتر بوده و در برهه ای از تاریخ تقریبا به ندرت دیده میشده است.

زندگی شهری امروز با همه امکانات و رشد و پیشرفتی که داشته اما نا آرامی و شتابزدگی و نگرانی های مداومی را به مردم هدیه کرده که گویا هیچ گریزی از آنها وجود ندارد.مردمی که ظاهرا غرق در امکانات مختلف زندگی شخصی و اجتماعی هستند.درخانه هایی گرم و راحت زندگی میکنند با خودروهایی مجهز به محل کار می روند پشت میزهای شیک می نشینند و در صندلی های گردان راحتشان لم میدهند و با رایانه های مجهز به انواع برنامه ها کار میکنند.امورات اداری و بانکی خود را با تلفن همراه و لب تاب و تبلت انجام می دهند و در خانه به تماشای جدیدترین برنامه های تلویزیونی و ماهواره ای دنیا می پردازند و برای تعطیلات با مجهزترین وسایل به اقصی نقاط دنیا سفر میکنند و در هتلهای لوکس سکونت می گزینند و...اما حال دلشان خوش نیست.راضی نیستند.خوشحال نیستند.از داشته هایشان لذت نمی برند.خنده هایشان از ته دل نیست. گاهی اصلا یادشان نمی آید آخرین بار کی خندیده اند؟ حوصله یکدیگر را ندارند.عصبیند.کم طاقتند.نگرانند.دلشان آشوب است.مردم گریزند.عبوسند.حساس و کم ظر فیتند و در یک کلام خسته اند!

اما چندین سال پیش وقتی برق نبود و نور چراغ دستی خانه های کاهگلی را روشن میکرد.وقتی لوله کشی آب نبود و باید از چاه با دست آب می کشیدند.وقتی فروشگاهها و سوپر مارکتهای لوکس نبود و با دست از گاو و گوسفند شیر تازه میدوشیدند و ماست و پنیر و کره ساخته دست زن خانه بود.وقتی سفرهای خارجی به دل دشت و صحرا با اسب یا پای پیاده بود..وقتی تلویزیون نبود و سرگرمی شبهای مردم گوش دادن به قصه های دور و دراز بزرگ خانواده یا شاهنامه خوانی پدر بود.وقتی برای خبردار شدن از حال قوم و خویش راه دور باید نامه ای می نوشتی و به پیک می سپردی تا بعد مدتها به دست او برسد یا حتی در اوج پیشرفت در پاکت میگذاشتی و توی صندوقهای زرد پست می انداختی تا چند روز بعد پستچی به دست گیرنده برساند و او هم جوابی  بفرستد و چقدر خوشحالت میکرد دیدن دستخط دوست و فامیل روی کاغذ...آن روزها با همه کمبودهایش با همه نداشتن هایمان با همه نواقص موجود در زندگی، حال همه بهتر بود.نگرانی و استرس واژه هایی دور و دیر بود از زندگی مردم..بیماریهای روحی آنقدر انگشت شمار بود که در هر شهری یکی دو نفر دیوانه پیدا میشدند و تمام! اینجور نبود که از هر دونفر یکی مشکلات روحی داشته باشد و مشت مشت قرص اعصاب و آرام بخش به معده سرازیر کنند تا شبها راحت تر بخوابند! قرص و دارو مفهومی در زندگی مردم نداشت.برای هر دردی گیاهی و درمان خانگی و گیاهی وجود داشت و پدر و مادرها هر کدام پزشکی حاذق بودند و میدانستند چه موقع با گل گاوزبان و چه موقع با عرق نعنا و اسطخودوس آرامت کنند...

استرس این روزها همانند ویروسی مسری و اختاپوسی تکثیر می شود و تک تک اعضای جامعه را دربرمیگیرد.

انگار هیچ کس نمیتواند بدون بهره مندی از این کلمه زندگی کند.اصلا زندگی کردن یادمان رفته..تمام عمرمان در حال دویدنیم..خسته ایم..پرخاشگریم..و به عبارت ناخوشایند مصطلح اعصاب نداریم! و بی خبریم از گذر شتابناک عمر..عمری که با سرعت میگذرد و هر ثانیه ما را به ایستگاه آخر می رساند بدون آنکه لذت واقعی را تجربه کرده باشیم..

کاش همین لحظه تصمیم بگیریم باقی مانده روزهای این عمر را آنطور که دلمان میخواهد بی هیچ نگرانی و آشوبی زندگی کنیم...کاش واقعا زندگی کنیم.قبل از آنکه دیر شود...


نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی سه‌شنبه 17 بهمن 1396 ساعت 13:38 http://navaninevesht.blog.ir

اینها بیماریهای مدرنیته است و برای ما که هنوز نه کاملا مدرن شده‌ایم و نه هنوز از سنت کنده شده‌ایم سخت تر است. به قولی در حال گذار از سنت به مدرنیته...
به هرحال بی درمان هم نیست. خیلی از کشورهای پیشرفته توانسته اند شادی اجتماعی را تمام و کمال به جامعه تزریق کنند. حضور افراد دز اجتماع به بهانه های مختلف اعم از مراسمات و جشن های محلی و ملی گرفته تا حتی مسابقات ورزشی در سطح محلات و مدارس.
کدام یک از ما توانسته ایم در مسابقات ورزشی فرزندانمان شرکت کنیم و با والدین همکلاسی‌های فرزندمان آشنا شویم و رفت و آمد داشته باشیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.