نقطه سر خط

اجتماعی.فرهنگی.روز نوشت( دل نوشته های یک دانشجوی سابق)

نقطه سر خط

اجتماعی.فرهنگی.روز نوشت( دل نوشته های یک دانشجوی سابق)

روز خبرنگار را مبارک کنید

  

به نظر من تقویم ابزار خوبی برای یادآوری است.وسیله مناسبی برای فراموش نکردن بعضی روزها و اتفاق هاست شاید اگر تقویم نبود خیلی چیزها به راحتی از یادها میرفت.گاهی رخدادها و  مناسبتها با کلمات دلفریب و دهن پرکن روی صفحات تقویم ها چنان باشکوه مینشیند که فکر میکنی عمارتی باشکوه است تقویم رومیزی ساده اما وقتی آن اتفاق یا نام یا مکان در حد همان صفحه تقویم میماند باور میکنی که از تقویم ها هم کاری بر نمی آید!

مرداد که به نیمه میرسد تقویم خبرنگار را نشانه می رود با اختصاص نام و روزی برای پاسداشت مقام او..به حرمت خبرنگاری شهید و به یاد همه آنان که از قلم سلاحی برای مقابله با زشتی ها و نشتری برای جراحی دمل ها و چرک های جامعه ساخته اند.

صاحبان اندیشه ای که به پاس بهره مندی از هنری به نام نوشتن و تخصصی که هر کسی از آن بهره ندارد چشمان بیدار و زبان گویا و فریاد رسای دردها و تلخی ها و گره های کور کوچه ها و خیابانها و مردمان بی خانمان و گرسنه و سختی کشیده اند..اصحاب قلمی که اگر در پستوی خانه ای یا در کوره پز خانه ای درد و رنج و مشکلی را ببینند نمیتوانند ساکت بمانند تا وقتی که با همه وجودشان کلمات را بر دل سفید کاغذ سیاه نکرده باشند و با نوک شمشیر قلمشان گامی برای رفع دردهای مردم برنداشته باشند..

اما آیا کسی هم به یادشان هست؟ بجز اختصاص این روز در تقویم و اهدای لوح تقدیر و هدایایی که بیشتر برای تبلیغات درون سازمانی و مدیریتی کاربرد دارد آیا کسی در اندیشه وضعیت معاش و درآمد و اشتغال خبرنگاران هست؟ آیا هیچ مسئولی تاکنون در جمع خبرنگاران گوش دل به دردهای آنان سپرده است؟ آیا کسی هست که بداند چند درصد خبرنگاران مستاجرند؟ چند نفرشان عائله مند و گرفتارند؟ چه تعدادشان از بیماری خود یا خانواده و هزینه های گزاف درمان رنج می برند؟ چند تایشان دچار بی انگیزگی از بی توجهی مسئولین شده و یا به خاطر مکفی نبودن حقوق ناچار شده اند به شغل دوم و سوم مشغول شوند آنچنان که وقتی تن خسته شان به خانه میرسد دیگر نه ذوقی مانده برای نوشتن نه حتی نگاه موشکافانه ای که بتواند چشم بینای جامعه شود؟

آیا کسی حواسش هست که اکثر خبرنگاران شهرستانها حتی امکان بهره مندی از ابتدایی ترین آموزش های حرفه ای در شغل خود را ندارند و صرفا با سلیقه خود و مدیران مطبوعات محلی مینویسند و چاپ میکنند و دلخوشند که نامشان اهل قلم است!

آیا کسی خبر دارد که جوانان بسیاری در شهرهای دور و نزدیک با حق التحریر بسیار ناچیز ماهانه روزگار میگذرانند و حتی خرج خانواده ای را میدهند لذا وقتی غول زندگی روی شانه هایشان پا میگذارد یا به ورطه چاپلوسی در قلم میفتند تا نانی به کف آرند یا عطای خبرنگاری را به لقایش میبخشند تا شغلی نان و آب دار دست و پا کنند که دیگر نگاه ملتمس فرزندشان برای خرید لباس و کفش آزارشان ندهد.

آیا هیچ مسئولی خبر دارد که بسیاری از خبرنگاران از امکانات حداقلی مثل بیمه و امنیت شغلی محرومند و اگر نوک قلمشان به مذاق سردبیر ننگارد ناچارند خانه نشین شوند پس دست به عصا بودن خاصیت امروز بسیاری از اهالی رسانه است...

17 مرداد روز خبرنگار است وقتی این روز مبارک می شود که یکی خودش را مسئول نشستن پای درد دل اهل قلم بداند و دیگری آستین بالا بزند تا دردهایشان را درمان کند..

روز خبرنگار وقتی مبارک است که هیچ خبرنگاری غم نان نداشته باشد.و هیچ خبرنگاری از ترس،ناحق را جانشین حق نکند...

 

کوچ اجباری


    بیش از 14 ساله که وبلاگ دارم و می نویسم..از زندگی.جامعه.هنر و فرهنگ..خیلی سعی کردم با همه مشکلات پرشین بلاگ کنار بیام اما واقعا غیر قابل تحمل شده برای همین کوچ رو ترجیح دادم..دیگه اینجا می نویسم.امیدوارم موندگار بشم

روز تحلیف و چشمهای خیره به بهارستان


 

آنهایی که 29 اردیبهشت امسال با همه امیدهایشان پس از تحمل صفوف طولانی و خستگی و گرما پای صندوقهای رای حاضر شدند و به تمدید دولت تدبیر و امید رای دادند " امیدوار" به بهبود اوضاعی بودند که 4 سال برایش زحمت کشیده شده بود.خیلی هایشان حتی به اکراه و اصرار اطرافیان و فعالان اجتماعی آمدند تا شاید یک رای هم موثر باشد برای تحکیم امید و جلوگیری از وقوع شرایطی که نگرانمان میکرد.

و رئیس جمهور منتخب قطعا همه اینها را می داند.و از سنگینی بار مسئولیتی که رای های ما بر دوشش گذاشته آگاه است.و قطعا بیش از تک تک مردمی که به او رای داده اند دلش در گرو این آب و خاک است و میخواهد که قدمهای برداشته شده برای توسعه این کشور را تحکیم کرده و گامهای بلندتری را طی 4 سالی که فرصت دارد بردارد..

در کنار اینها حوادث و رخدادها و حرف و حدیثهایی هم پس پرده است که شاید من و ما کمتر از آن مطلع باشیم..حرفها و فشارهایی که بر شخص رئیس دولت بیشتر از هرکسی سنگینی میکند و مسئولیتی که قطعا او در مقابل مردم خود را ملزم به اجرای آن میبیند و توقعاتی که میداند تک تک صاحبان آرا از او دارند در مقابل سهم خواهیهای جناح های مختلف مردم را دچار نگرانی کرده که نکند کابینه معرفی شده آنی نباشد که 24 میلیون ایرانی به خاطرش به پای صندوق آمدند.ایرانی هایی که خیلی هایشان سالها سوگند عدم مشارکت خورده بودند ولی باز هم دلشان در گروی بهبود اوضاع وطن بود و آمدند و مشارکت کردند و حالا اگر قرار باشد نتیجه همه امیدهایشان به روی کار آمدن کسانی ختم شود که از تدبیر و امید فاصله دارند چه سودی داشت این مشارکت؟

یکی از خواسته های به حق جمعیت کثیری از مشارکت کنندگان و ایرانیان حضور زنان در کابینه دوازدهم است . زنانی که توانمندی خود را به کرات ثابت کرده و هم اکنون نیز حضور خوب و قدرتمندی همانند معصومه ابتکار و شهیندخت مولاوردی و بسیاری زنان نماینده و شورای شهر از آنان شاهد هستیم حداقل خواسته شان تصدی یک وزارتخانه است که باورکنند بودنشان و توانایی هاشان مهم است و دیده می شود.لیکن طی ماههای اخیر و بر اثر رایزنی های منتشر شده گویا قرار است امیدها به یاس تبدیل شود و هیچ زنی در جمع دولت تدبیر و امید حضور نداشته باشد. و این اتفاق قطعا موجب دلسردی جمعیت مهم و اثر گذار جامعه خواهد شد. از طرف دیگر خبر استعفای تعدادی از وزرا و عدم تمایل به حضور در دولت دوازدهم آن هم وزرایی مثل نفت و بهداشت که عملکرد خوب و چشمگیری طی 4 سال گذشته داشته اند تلنگری است بر اینکه نسیم امید گویا راه پاستور را گم کرده و قرار نیست بر همه نگرانی های مردم منتظر وزیدن گیرد.

می دانیم و می فهمیم همه فشارهایی را که رئیس دولت تحمل میکند و همه سهم هایی را که به مصلحت و تدبیر بایستی به همه جناحها واگذار کند اما اگر قرار باشد حداقل امیدهای مردم هم با عدم به کارگیری وزرای موثر و کاردان به یاس بدل شود چطور میتوان انتطار داشت که مردم بازهم قصه اعتماد را سر دهند و باز هم با شوق مشارکت کنند؟

امیدواریم پایان جلسه روز تحلیف در بهارستان نشستن لبخند رضایت بر لبان مردم منتظری باشد که به امید بهبود اوضاع آمدند و مشارکت کردند و وعده ها را باور کردند..

امیدواریم.